انجمن تفریحی و تخصصی هیمورا هیچ شعبه دیگری ندارد!!!
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

یک فنجان حسرت...

 

فنجانت را با قهوه پر کن و کنار پنجره بایست...

طاق ها را کنار بزن تا سوزش برف را احساس کنی.بگذار بوسه

سرد دانه های برف بر پیشانیت بنشیند و تمام وجودت از این

سردی

تیر بکشد! بیرون را به تماشا بایست.گوشهایت را بر هیاهوی

ماشینها ببند و لحظه ای بیندیش.

نگاهت را از صورتهای خندان و تن پوشهای گرم و گامهای استوار

سرمستان برگیر.چشم دوختن به چلچراغ رنگین ساختمانهای

سر به فلک کشیده بر تو حرام باد....

فرزند زمین!!!

سر برگردان؛دیدنیهای آنسوی خیابان بسیار است...

دیدگان کم سوی پیر ژنده پوش؛شعله های آتش درون حلبی

و سوزناکتر از آن سینه های شعله ور از اندوه رهگذران؛

دستهای لرزان و یخ زده و صورتهای نگران پدران خانه های

خاموش..

گوش تیز کن...با صدای چهارچرخ نان خشک فروش؛

با صدای شلپ شلپ چکمه های پر از آب کودک مدرسه ای

و هزاران صدا که روحت را به درد می آورند همراه شو.

قهوه ات را بر لب پنجره بگذار و آن را پیشکش تمام گلوهایی کن

 که از

حسرت خشکیده اند.بگذار مرهمی شود بر روی تمام قلب های

شکسته.

برای یک شب هم که شده بیاندیش و در امواج حقیقت غوطه ور

شو.

غرق شو


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

اشعاری <a href="http://tehrankids.com" >زیبا</a> از حسین پناهی

چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرك می كنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندكی سكوت...
 
بقیه در ادامه مطلب....

موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

قطعات عاشقانه

پيش خدمت؟؟!!!!

يک فنجان محبت

لطفا....

زندگي يک فنجان قهوه تلخ است

هنگامي که تو از پشت پنجره خيره به باراني،

نشسته بر صندلي

من انتظار تو را مي کِـــشم

تو مرا از انتظارت مي کـُـــشي ...

لعنت بر هر چه فتحه و ضمه وکسره
 
سلام کافه چي..

امشب نه قهوه ميخورم نه حتي چيز ِ ديگري

فقط برايش يک پيغام دارم !

اگر آمد به او بگو !

فلاني گفت :

تو که باشي مرا هيچ باکي از هيچ جاده اي نيست ،

با تو تا نا کجا هم مي آيم ،

حتي تا پشت ِ کوه ِ قاف !

تو فقط باش ،

همين !

"دستم" را بگير

و مرا ببر به دور "دست" هايي که

در "دست رس " هيچ "دستي" نباشم...

شب بود

چشمهاي ساکتم را بستم

به اين اميد که وقتي چشم باز ميکنم

تو باشي....

نگران نباش..صدسال ديگر سني نيست!

موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

مطالب عاشقانه 10

مطالب عاشقانه 10

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی

تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی

دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی

 خورشید وا کردم

نمیدانم چرا رفتی؟

نمیدانم چرا شاید خطا کردم

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی

نمیدانم کجا؟تا کی؟برای چه؟

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمیداشت

تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود

و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی

 تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

کسی حس کرد من بی تو تمام هستیم از دست خواهد رفت

و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد

کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

و من با آنکه میدانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد

هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد

ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از اینهمه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو

در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست

و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ایی از جنس بغض کوچک یک ابر

نمیدانم چرا؟ شاید به رسم پروانگی مان باز

برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

مطالب عاشقانه 10

مطالب عاشقانه 10

 

بر پا شده در من صحراي كبراي محشر
ناليدن شده حشو و رساننده ي شر

سي و سه بندم ارزوي ديدارت دارد
اين حقير نعمت مناي گفتارت دارد

اي پري شهد عسل در جشمان
چه مي شد در عشق نبودي نادان؟

روزگاري از خدا مي خواستم وصال
اما بي توگذشت بارسال و امسال


حال مي خواهم از خدا بار ديگر ديدار
اما گويي حرام است شفاي بيمار؟

بي تو در وقت صبا هنگام
محال است برداشت يك گام

كوچه هاي بر نشانه از تو
مي كند مرا ديوانه از تو

من از عشق در حال لبريزم
از تكرار ان در گريزم

نيامده شادي و نشاط به كام
مگر مي شود دنياي بي دام؟


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

مطالب عاشقانه 10

ازهمه کس بریده ام تا به خدا رسیده ام

مهربشر نمی خرم رحمت حق چودیده ام

نازترین نیا زها ، بودن با نیا ز بود

من به اله بی نیاز با دل خود رسیده ام

شاکرلطف حق منم، تا که به خدمتی رسم

اوکه جوازعالم است من به کجا رسیده ام
 

مکتب ومدرسه ترا ، پیرمغان ز او ترا

من که زجام این جهان به منتهی رسیده ام

من چه غرورکرده ام؟ریشه دوانده دردلم

خود ارنی ولن تری زگوش اورسیده ام

قامت بی ساز دلم در قلمت حصار شد

ای شه بی حصرونفر تا نت رسیده ام

مرشد حق من تویی،واسطه را من چکنم

موج طراوتم دهی من به جرس رسیده ام

گله بی رقیب را ، حمله گرگ ومیش را

من چه نهایتش دهم تا به خمت رسیده ام

کس نشمردمرحمت،روح جهانی ای حمد

ازکه سراغ گیرمت،من به خودت رسیده ام

من به تمنای تو دل تا به هوس کشیده ام

دست به دست من بده تا به حذررسیده ام

رمز سماع در رگم ، شوق چکیده ازکفم

تا به جهان سبز تو با عظمت رسیده ام

راه خطا تو بسته ای ،عین شراب بر لبم

از همه کوزه ها پرم تا به لبت رسیده ام

نقل به کام گشته ام ،مهره نشانه گشته ام

تا که به کوی بی کسان بینفسم رسیده ام

پاک کن این رنگ سیه،جلوه کن ای مرشد ومه

من که در این سوز گنه به اصفیا رسیده ام

تا به کی ازخصم درون،دود به ریش دل کنم

من که به ساحت نظر به لطف حق رسیده ام


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

خداحافظ

  

بهم گفتی خداحافظ ، تورو دیگه نمیخوامت

بهت قول میدم از امروز ، دیگه هیچوقت نمیپامت

بهم گفتی تو این روزا ،  ازت من میگذرم آسون

ببین ذرات عشقم رو ، همه حل شد تویِ بارون

خداحافظ چه آسون بود، چشات امشب چه آروم بود

ولی انگار که عشق من ، مثل جغد رویِ  بوم بود


خداحافظ  ...خداحافظ ... خداحافظ  ...


دیگه عشقو نمیفهمم ، دیگه خون تو رگام خشکید

بگو چشمای غمگینت، چرا از عشق من ترسید

خداحافظ عزیز دل، برو دل کندن آسونه

دل خوش باور و تنهام ، از این بازی دلش خونه

خداحافظ چه آسون بود ، چشات امشب چه آروم بود

ولی انگار که عشق من ، مثل جغد رویِ بوم بود

  

خداحافظ


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

دلم گرفته

 

یکنفر در هـمین نزدیکــی ها

چــيزی

به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است

خیالـــت راحت باشد

آرام چشمهایت را ببــند

یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است

یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا

تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ...
واژه ها ..

قـَــد نمی دهند !!

ارتفاع دلـــــتنگی ام را...

من فقط ..

سایهء نبودن تو را ..

برسر شعـــــر ..

مستدام می کنم..!!

 

از تپــش هــای قلبم

خواستنت را کــه بگيــرم

می ايســـتد
 

از روزی که نامتـــ

ملکه ی ذهنمـــ شد،

احساســ می کنمــ جمجمه امـــ

با شکوه ترینـــ امپراتوری دنیاستـــ...
دلم تنگـ می شـود گاهـی

برای ِ . ..

یك « دوستت دارم » ِ سـاده !

دو « فنجـان قهــوه ی داغ »
 

اینــــجا تا پیراهنت راســـیاه نبینند

باور نمـــی کنند چیزی از دســــت داده باشـی ... 

امــروز ،

آرام تـــریـن

لــــحظـﮧ ﮯ دلـگـیـــر کننــده ﮯ

نــاب ِ دنیــاســـــــت ..

رفتــه اي

و مــن هــر روز،

بــه مــوريــانــه هــايــي فکــر مــي کنــم

کــه آهستــه و آرام

گــوشه هــاي خيــال ام را مــي جــونــد!

به گــذشـتــه که بــرمــیـگـــردم....

از حـــــــال مــیــروم....!.!.!
 

حالــــا که رفتـــه ای

بهانه ی خوبی است

«شــب، سکـــوت، کــویر»

فقــط صدای این هــق هــق را

کم کنــــــید


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

رومانتیک


تو رو هر روز میبینم با اینکه رفتی از پیشم


من دیوونه بی چشمات دارم دیوونه تر میشم


هنوز امیدوارم که تو برگردی به این خونه


به شوق دیدنت خونه تا برگردی چراغونه


صدات کردم که ، برگردی همه گفتن که دیوونست


آره دیوونه بودم که ،هنوز عکست توو این خونست


چراغ خونه خاموشه تموم شهر تاریکه


منو باش فک میکردم .. ته قصه رمانتیکه


دیگه این آخر قصست محاله دیگه برگردی


فقط ای کاش میگفتی چرا تنها سفر کردی

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

رفتنت ممكن شد...

من گمان كردم رفتنت ممكن نیست


رفتنت ممكن شد...


باورش
ممكن نیست

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : پنج شنبه 9 شهريور 1391
نويسنده : وحید اسکای

قطعات عاشقانه (47)


نگاه تو سیب است و من نیوتنی بیچاره ، بی خواب از کشف جاذبه . . .

میســوزم

میســـوزم بـــه حــــال دلـــــــــم!

ســــالهـاست

آرزوهـــایش

بـــی جــــواب مــــانــده...

خوب می دانم ، بعد مرگم دلنوشته هایم ، دلنشین می شوند ...!

خصلت آدم های اینجا همین است !

تو صبح ؛ باش ...
من تمام شب های تاریخ را تاب میاورم !!

نه

تو دروغگو نیستی

من حواسم پرت است!

گفته بودی دوستم داری بی اندازه

خوب که فکر می کنم

تازه می فهمم که “بی اندازه” یعنی چه!

 مرد باش
زمین به مرد بودنت نیاز داره ....
مرد باش . مردونه حرف بزن . مردونه بخند . مردونه عشق بورز ...
مردونه گریه کن ، مردونه ببخش ....
مرد باش ، نه فقط باجسمت ، بانگاهت ، با احساست ، با آغوشت ...

مردباش و هیچوقت نامردی نکن
مخصوصا برای کسی که به مردونگیت تکیه کرده و باورت کرده مرد باش.............

آری تو راست می گویی آسمان مال من است

پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال من است

اما سهراب تو قضاوت کن

بر دل سنگ زمین جای من است!!!

قطعا روزی صدایم را خواهی شنید!!

روزی که نه صدا اهمیت دارد

و

نه روز...!!!
چه سخته ؛
وقتی لازمه به یه کسی فقط بگی :
دلم تنگه !
اما ....
هیچکس نباشه ... !!!

باور کن آن “میم” مالکیتی که به آخر اسمم اضافه میکردی

بزرگترین و زیباترین عاشقانه ای بود که شنیده ام . .

ز ِنــدگـی!

کُـلاهـت را بِــه هــوا بینـداز

کِـــه مَـن دیگـــر جــــان بـــازی کـــردن نَـدارمـ

تــــو بُــردی...


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : یک شنبه 29 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

 

13453227821 تبریک عید سعید فطر

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت / صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت . . .

بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا

بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها

بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی

بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم

و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک...
دلم برای شب‏ های استجابت دعا تنگ می‏شود؛ برای قرآن به سر گرفتن‏ها و الغوث الغوث گفتن‏ های شب قدر.

دلم برای سحری خوردن‏ ها و افطاری خوردن ‏ها تنگ می‏شود؛ دلم برای ربنا گفتن‏ های موقع افطار و اذان تنگ می‏شود. رمضان رفت و عطر و بوی قرآن را با خودش برد؛ قرآن خواندن‏ هایی که ثواب چند برابر داشت.
ولی خدا را شکر که سربلند از امتحان بیرون آمدیم. صد شکر که به عید رمضان رسیدیم و صد حیف که آن روزها و لحظه‏ ها و دقیقه‏ه ا و ثانیه‏ ها گذشت.
خدایا! آنچه در توانمان بود، انجام دادیم. به فضل و کرمت از ما بپذیر!


موضوعات مرتبط: اخبار، ،
تاريخ : یک شنبه 29 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای
[IMG]
 

کلاغ پر
شب رسيد
مادر و مادربزرگ
محسن و پروانه و ناهيد و من
سار پر
باز پر
هد هد و گنجشک ، کبوتر ، کلاغ ، جغد دل آزار پر
يا به غلط مار پر
شب گذشت
صبح شد
ناگهان
خاک دهان باز کرد:
گفت پر
شهر پر
کوچه پر
سنگ و گل و شيشه پر
باغ هم از ريشه پر
ظهر شد.
مادرم از گوشه ي ويرانه خواند:
عشق پر!
خانه پر!
محسن و پروانه پر... .


موضوعات مرتبط: اخبار، ،
تاريخ : یک شنبه 29 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

وفادار بمان...

نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، نمیخواهم  یادم در قلبت روشن باشد بعد خاموش .
نمیخواهم بگویی که دوستم داری بعد بروی ، نمیخواهم این حرفهای پوچ را برایم بزنی .
بودنت را میخواهم ، این که باشی ، اینکه همیشه مال خودم باشی ، نه اینکه رهگذری باشی و مدتی در قلبم باشی مرا به خودت وابسته کنی و بعد مثل یک بازیچه کهنه رهایم کنی .
گفتم که قلبم مال تو است ، نگفتم که هر کاری دوست داری با آن کن !
گفتم تو مال منی ، نه اینکه همزمان با هر غریبه ای که دوست داری باش . . .
گفتم با وفا باش ، نه اینکه در این دو روز دنیا ، تنها یک روزش را در کنارم باش !
نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، بیا و از آب چشمه دلتنگی هایم بنوش .
تا بفهمی چه حالی ام ، تا بفهمی خیره به چه راهی ام . . .
دائم نگاهم به آمدن تو است ، اینکه مال من باشی و خیالم راحت ، اینکه همیشه خورشید عشق در قلبمان بتابد
نمیخواهم در حسرت داشتنت بمانم ، نمیخواهم آرزوی دست نیافتنی زندگی ام شوی ، غرورت را زیر پا بگذار  تا من برایت دنیا را زیر پا بگذارم ، با من باش تا من تا ابد مال تو باشم ، وفادار باش تا آنقدر بمانم تا بفهمی عشق چیست!
نمیخواهم کسی باشم که لحظه ای به زندگی ات می آید و بعد فراموش میشود ، نمیخواهم کسی باشم که گهگاهی یادش میکنی ، گهگاهی به عکسهایش نگاه میکنی ، گهگاهی به حرفهایش فکر میکنی تا روزی که حتی اسم او را نیز دیگر به یاد نمی آوری .
نمیخواهم امروز عشق تو باشم و فردا هیچ جایی در قلبت نداشته باشم . . .


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : یک شنبه 29 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

چقدر ســـــــــــخته....

  

چقدر سخته

کسی رو که دوستش داری نتونی بهش بگی که دوستش داری

 

 وچقدر

بده که کسی تورو دوست داشته باشه واینو نتونه بهت بگه

چقدر سخته

تو چشای کسی که تمام
عشقت رو ازت دزدید وبجاش یه

زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زول بزنی و بجای اینکه

لبریز کینه و نفرت شی حس کنی که هنوز هم دوسش داری

 
چقدر سخته

دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که

یبار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده

چقدر سخته

تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما

وقتی دیدیش هیچ چیزی بجز سلام نتونی بگی

چقدر سخته

وقتی که پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه

اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که هنوز دوسش داری

چقدر سخته

گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار

خودتو بشکنی و آروم زیر لب بگی

گل من

باغچهء نو مبارک


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : یک شنبه 15 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

ماه رمضان

شرح دعای روزهای ماه مبارک رمضان (روز چهارم)

 

 

نه روزه می گیرم نه کسی دورو برم روزه می گیره. نه اصلا فلسفه ش رو می فهمم . اما از حال و هوای ماه رمضون خوشم میاد. شاید دلیلش این باشه که اداما سعی می کنن که حداقل اون یک ماه که روزه می گیرند ادام خوبی باشند و به همین دلیل برخورد با همه ی اداما خوشایند تره. (البته نزدیک افطار مطمننا این طور نیست چون قند خونشون افتاده و اتومات بداخلاقند.)

به جز اینها سفره ی افطار رو دوست داشتم. تو خونه ما همیشه مامان بود که روزه می گرفت و جالبی اینکه برای همه ی روزه خورها افطاری درست می کرد ( خیلی بی رحم بودیم اینو همین الان که نوشتم فهمیدم). اون حال و هوا رو دوست داشتم.  یک کانالی بود که اسمهای خدا رو می خوند من عاشق ملودی اون بودم. اینکه اصلا روزه هم نبودی می شستی دوره سفره افطاری می خوردی یا نه اصلا می دیدی مامانت به چه خلوص نیتی داره دعا می کنه خیلی لذت بخش بود.

یک نکته بگم از این سوئدی ها که ببینید این ادمها چقدر احترام می ذارند به اعتقادات بقیه. سال اولی که اومده بودیم مامان هم چنان روزه می گرفت بعد از اونجایی که اینجا نزدیک قطبه ساعاتی که ادم چیزی نمی خوره سر به فلک می ذاره کافیه یک ذره فشار خونتون هم پایین باشه همه ی شرایط رو دارید برای غش کردن. خلاصه مامان هم حالش بد شد و ما رفتیم بیمارستان  ؛ من به دکتر گفتم که مامان روزه بوده با یک لبخند رو کرد به مامان و  گفت کاملا می فهمم و می دونم که الان ماه رمضونه ؛ اصلا نگران نباش می تونی روزه ت بگیری فقط چون تو طول روز غذا نمی خوری سعی کن  به قدر کافی شیر ، اب پرتقال و اب بخوری . D

تنها علتی که این پست رو نوشتم و یاد ماه رمضون افتادم این بود که به شدت هوس فرنی زولبیا بامیه و حلیم کردم. فکر کنم شیطون داره یک کاری می کنه دم امتحانی بلندشم یک سر برم استکهلم ها.


موضوعات مرتبط: مذهبی، ،
تاريخ : چهار شنبه 4 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای
هزار حرف نگفته

هزار حرف نگفته

 فـصـل امـتـحـانات ...

مــن جـز مـرور رنگ چشـــمــانت ...

و خـط کشـیــدن زیــر دلتنگــی هــایم ...

هــیــچ درســـی نـدارم....

 

هزار حرف نگفته

 

هر چه بیشتر میخواهمت دورتر میشوی،

   بر گرد قول میدهم دیگر دوستت نداشته باشم!!!

 

هزار حرف نگفته

 

ای کاش انسانها همانقدر که از ارتفاع میترسیدند از پستی هم

میترسیدند ...!

 

هزار حرف نگفته

 

میگفت پایِ رفتن ندارم ..راست میگفت با سر رفت .. !

 

هزار حرف نگفته

 

غمگـیـــن تــریـن جــای ِ خــاطــره ،اونجــاییـه کــه کــم کــم احســاس میکنــی

چهـــرهَ ش هــــم داره از یــــــادت میـــرِه !!!

  

هزار حرف نگفته

 

همــه چــی داشــت خــوب پیــش مـــی رفــت ...

کــه یهـــو بــه خــودمــون اومــدیــم دیدیـــم بـــــزرگ شـدیــــم !

 

 

هزار حرف نگفته

 

قرارمان ايــــــن نبود،

چتر مان دو تا شودوقتي باران در انحناي روزهاي

پاييزيمان تند تند مي بارد ...

 

هزار حرف نگفته
 

 

بسیاری از «من هم دوستت دارم» ها

نتیجه رودربایستی ای هستند که «دوستت دارم» ها ایجاد می کنند ،

شما جدی نگیرید ...

 

هزار حرف نگفته

 

فاحشه را خدا فاحشه نکرد ...!

آنان که در شهر٬ نان قسمت میکنند

 او را لنگِ تکه نانی گذاشته اند ..

.تا هر زمان که لنگِ هم آغوشی ماندند٬

 او را به نانی بخرند ...

 

 

 

 

تنـهایی . . .

 صــدای آکـاردئـونی ست . . .

 کـه هـیـچ وقـت نمی فـهممـ

ـاز کــجای خیـابـان می آید . . .

 

 

هزار حرف نگفته

 

 مـُـسـآفـر کناری ام که پـیـاده شـد

پـنـجـره ای گـیـرم آمـدبـاقـے مـسـیـر را گـریـسـتـم . . . .

 

 

هزار حرف نگفته

 

 

اهـل پـنـهـان کـاری نـیـسـتـــم ..!

اعـتـرافــ مـی کـنـــم : ..زمـــــــانــــــی دل یـــکــی را ســوزانـــده ام !!

حــالا .

.یـــــکـــــی..

یـــــکــــــی ..

یـــــــــکــــــی ..

دلــــم را مــی ســوزانـــنـــــد !!

 

 

هزار حرف نگفته

 

 شمرده بودم ..

 پنج سیگار ..

 تا خانه ﮯ او راه بود ...

 حالا دیگر ، کوچه ب کوچه ..

 سیگار پشت سیگار ..

میگردم و نمــﮯ رسم...

 

هزار حرف نگفته

 

 خاطرات خیلی عجیبند

 گاهی اوقات می خندیم 

 به روزهای که گریه می کردیم

  گاهی گریه می کنیم

  به یاد روزهایی که می خندیدیم......!

 

هزار حرف نگفته

 

 وقتی هستی

 معنی زندگی را شاید کودکان گل فروش سرچهارراه ها درک کنند

 و وقتی نیستی ...

 پیرمرد سیگار فروش کنارِ خیابان

من هم بینِ گل و سیگار ... تنها ... مانده‌ام 

 

هزار حرف نگفته

 

 درختان به من آموختند:

 که پایبندی هرکس به اندازه ی ریشه های اوست....

 به هر درختی نمی توان تکیه کرد !! 

 

هزار حرف نگفته

 

 نباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد !

 نباید مست را در حال ِ مستــــــی . . .

 دست ِ قاضـــــــــی داد !

 نباید بی تفاوت ! چتر ماتـــــــــــــــــم را . . .

 به دست ِ خیــــــــــــــــس ِ باران داد !

 کبوترها که جز پرواز ِ آزادی نمی خواهند !

نباید در حصار ِ میـــــــــــــله ها . . . با دانه ای گنــــــدم . . .

   به او تعلیم ِ مانـــــــــــدن داد !  

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : چهار شنبه 4 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

انـــــــتـــــــخـــــــــاب

 

 

انـــــــــــتـــــــــــخــــــــــــابــــــــــــــــ

 

 


درگیر رویای تو ام ، منو دوباره خواب کن


دنیا اگه تنهام گذاشت تو منو انتخاب کن


 دلت از آرزوی من ، انگار بی خبر نبود


حتی تو تصمیمای من ، چشمات بی اثر نبود


خواستم بهت چیزی نگم ، تا با چشام خواهش کنم


درا رو بستم روت تا ، احساس آرامش کنم


باور نمی کنم ولی ، انگار غرور من شکست


اگه دلت می خواد بری ، اصرار من بی فایده است

 

 

 

 

هرکاری می کنه دلم ، تا بغضمو پنهون کنه


چی می تونه فکر تو رو ، از سر من بیرون کنه؟


یا داغ رو دلم بزار ، یا که از عشقت کم نکن


تمام تو سهم منه ، به کم قانعم نکن


خواستم بهت چیزی نگم ، تا با چشام خواهش کنم


درا رو بستم روت تا ، احساس آرامش کنم


باور نمی کنم ولی ، انگار غرور من شکست


اگه دلت می خواد بری ، اصرار من بی فایده است

انـــــــتـــــــخـــــــــاب

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : چهار شنبه 4 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

متولدین هرماه و<a href="http://tehrankids.com/index.php?do=cat&category=poem" title="اشعار و مطالب عاشقانه">عشق</a>

متولدين فروردين ماه :
به سوي من بيا
تا تو را حس كنم
و دنيا خواهد ديد
داستان عشقي سوزان را
كه شعله اش در قلب من خواهى بود

به هنگام عاشقي گويي در دنياي شواليه ها و پرنسس ها سر مي كند.
قلبا عاشق است و در عشق پا بر جاست.

.......


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : چهار شنبه 4 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

پسرها آرزو می کنند که <a href="http://tehrankids.com/index.php?do=cat&category=women" title="بخش زنان">دختر</a>ها این ده چیز را بدانند!                    

1- پسرها غیب گو نیستند به آنها واضح و روشن بگویید چه می خواهید.
2-
پسرها عروسک خیمه شب بازی شما نیستند ؛ حسادت آنها را مقابل دوستان تان تحریک نکنید.
3-
بدترین چیز برای پسرها این است که ببینند دخترها معتاد به سیگارند.
4-
پسرها عاشق دخترهایی هستند که ورزشکارند و به اندام شان توجه می کنند.
5-
دخترانی که نمی توانند به حققیت گوش کنند پس سئوالی نپرسند!
6-
از پسرها انتظار نداشته باشید که هر چه در فیلم های رمانتیک و عاشقانه می بینید را برای شما تکرار کنند.
7-
پسری که عاشق شماست ، دوست دارد تنها کسی باشد که با او حرف می زنید.
8-
پسرها معمولا مهربانند و دوست دارند برای خوشحال کردن شما تلاش کنند. بهتر است این را بدانید.
9-
پسرها هرکاری می کنند تا توجه دختری که دوستش دارند را به خود جذب کنند.
10-
پسرها از مشاهده آشپزی دخترها به وجد می آیند!!

     


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : چهار شنبه 4 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

رفتنت ممكن شد...

من گمان كردم رفتنت ممكن نیست


رفتنت ممكن شد...


باورش
ممكن نیست

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : چهار شنبه 4 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

می نویسم بدون تو ...  

می نویسم بدون تو
بدون حضور تو
با دلی تنها
با هزار آه
با نگاهی بغض آلود به این فاصله
به این شب ها به این کاغذ های باطله
کاغذ هایی برای کشیدن لطافت نگات
برای بیان مخمل رنگ چشمات
بدون تو
این واژه دلتنگی چه معنای دلگیری دارد
چه وسعتی ... چه رنگ شبگیری دارد
بدون تو
سوگی دارد فضای اتاقم
و از با تو بودن خیال می بافم
اشک تمدید می شود در نگاهم
بدون تو آه بدون تو ...
حسرت چه جولانی میدهد برای لحظه دیدار
جسمم چگونه میجوشد در این سوی دیوار
مثل یک بیمار
گذر کند این زمان طعنه تلخی است انگار
بدون تو  قصه نیست
حال امشب و هر شب من است
بدون تو
لحظه های با تو بدون مثل نام قشنگ تو
پرستو وار از خاطره آرامشم کوچ می کند
بدون تو آه که زمان با من انگار گل یا پوچ می کند
بدون تو حال من اما ...
پشت یک واژه آه
من تا همیشه تنها
ساده و کودکانه گریه میکنم

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : چهار شنبه 4 مرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

یه حس خوب ...      

    یه حـسه خـــوب چـقـدر خـوبـه . . .

    یـکـی بـاشـه

    یـکـی بـاشـه کـه بـغـلـت کـنـه

    سـرتـو بـزاری روی سـیـنـش آرومـت کـنـه

    هـُرم نـفـس هـاش تـنـت ُ داغ کـنـه

    عـطـر دسـتـاش مـوهـاتـو نـوازش کـنـه

    چـقـدر خـوبـه ...

    چـقـدر خـوبـه کـه آروم دم گـوشـت بـگـه غـصـه نـخـوری هـا ...

    یه حـسه خـــوب چـقـدر خـوبـه ...

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و
به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
و من غافلگیر شدم
 
سعی می کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
و سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد
.
و
و
و
و
چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم
.
.
.
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
تنها برو
.
.
دکتر علی شریعتی
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و
به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم

دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
و من غافلگیر شدم
 
سعی می کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود

و سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد
.
و
و
و
و
چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم
.
.
.
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
تنها برو
.
.

دکتر علی شریعتی

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

http://tehrankids.com/uploads/posts/2012-06/1339245537_nobell5-280.jpg


قــول بــده کــه خــواهــي آمــد

امــا هــرگــز نيــا!

اگــر بيــايــي

هــمه چيــز خــراب مي شــود!

ديــگر نــمي تــوانــم

اينــگونــه بــا اشتــياق

بــه دريــا و جــاده خيــره شــوم!

مــن خــو کــرده ام

بــه ايــن انتــظار،

بــه ايــن پــرســه زدن هــا

در اسکــله و ايستــگاه!

اگــر بيــايــي

مــن چشــم بــه راه چــه کســي بمــانــم؟


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

آرزو ها

دستهايم به آرزو هايم نمي رسند

آرزوهايم بسيار دورند

ولي درخت سبزم مي گويد

اميدي هست، خدايي هست

اين بار براي رسيدن به آرزوهايم

يک صندلي زير پايم مي گذارم

شايد اين بار

دستم به آرزو هايم برسد

موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

http://tehrankids.com/uploads/posts/2012-06/1339404798_night-1.jpg


درکشور ماشاهی بود, برای سرگرمی خودبازی ساخت که دونفر بر روی سنگ ترازو روند و هر کس که وزنش کمتر بود کشته شود. ازبخت بدم, من و یارم روبروی هم افتادیم. من برای اینکه یارم زنده بماند ده روز غذا نخوردم! روز مسابقه من خود را سبک گرفتم, غافل از اینکه یارم به پاهای خود وزنه وصل کرده بود....


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

به تو مي انديشم

به تو مي انديشم
اي سراپا همه خوبي
تک و تنها به تو مي انديشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو مي انديشم
تو بدان اين را تنها تو بدان!
تو بيا
تو بمان با من . تنها تو بمان
جاي مهتاب به تاريکي شبها تو بتاب
من فداي تو. به جاي همه گلها تو بخند
اينک اين من که به پاي تو درافتادم باز
ريسماني کن از اين موي بلند
تو بگير
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستي تو بجوش
من همين يک نفس از جرعه جانم باقي است
اخرين جرعه اين جام تهي را تو بنوش


موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391
نويسنده : وحید اسکای

يادته مي گفتي ؟؟!!

به خاطر آور ، که آن شب به برم
گفتي که : بي تو ، ز دنيا بگذرم
کنون جدايي نشسته بين ما
پيوند ياري ، شکسته بين ما
گريه مي کنم با خيال تو
به نيمه شب ها رفته اي و من
بي تو مانده ام غمگين و تنها
بي تو خسته ام ، دل شکسته ام
اسير دردم
از کنار من مي روي ولي
بگو چه کردم
رفته اي و من آرزوي کس به سر ندارم
قصه ي وفا با دلم مگو
باور ندارم

موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
تاريخ : شنبه 23 ارديبهشت 1391
نويسنده : وحید اسکای

کارت پستال
روز مادر

به نام خداوندی که حضرت زهرا سلام الله علیها را خلق کرد

روزِ میلادِ آن بانوی بی نظیرِ تاریخ بَر پیروانِ راهش گرامی و مبارکباد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آنا جان 

 

 

کاش بخت اولدوزون آلسین هامیدان باج آنا جان

سَنی  هئچ  اولمیاسان  اولادا  مُحتاج آنا جان

بالؤوا   جامعه دَه   سَن  اَدَب  اؤرگَتدون  آنا

گوزل آدون باشیما اولدی  منیم تاج آنا جان

سَن مَلَکسَن یِر اوزونده ؛ سنی کیم اینجیتسَه

سینَه سی اولسون اونون غملره آماج آنا جان

عاقّ  اولا  کیم آنایا  ؛  یاخشی  دیوبلَر  آتالار

 

چؤرَگَه حسرت اولار؛ قالمالیدور آج آنا جان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مادر خوبم همه ی روزها روز توست، آن روز كه حوا تنهايي آدم را از بين برد و مايه‌ي آرامش او شد، آن روز كه آسيه، موسي را از آب نيل گرفت، آن روز كه مريم عيسي را بدنيا آورد، آن روز كه محمد(ص) از آمنه زاده شد، آن روز كه خديجه شوهرش را كه از غار حراء برگشته بود پوشانيد، آن روز كه فاطمه بدنيا آمد، آن روز كه محمد در دامان عايشه به ديدار معشوق شتافت، آن روز كه ...، آن روز كه من را بدنيا آوردي و هر روزي كه در اين جهان پر از عشق فرزندي زاده مي‌شود و در آغوش پر مهر مادري قرار مي‌گيرد، همه روز توست، همه روز مادر است.

 


موضوعات مرتبط: اخبار، ،
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد
آخرين مطالب